عشق حقیقی

یه جایی واسه تنهائیام

عشق حقیقی

یه جایی واسه تنهائیام

دل نوشته های عاشقانه

یهِ حلقه تویِ چشم ِ من ؛ یهِ حلقه تویِ دستِ تو !  

  

من و تــــــــو

برای رسیدن به هم

هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!

  

 

برایت آسمانی خواهم کشید

پر از ستاره های همیشه نورانی

تو در کنار من روی ابرها

من غرق آنهمه مهربانی 

 

 
 

وقتی تو نیستی ،


نگاهم حوصله نمی کند


پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . ! 


  

 

از هیاهو زمین بیزار شده ام !!

سهراب قایق ات جایی برای من دارد...؟ 

  

 

 


گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!

گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!

نه به شکل ِ دوستت دارم و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!

ساده شاید ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست ! 

  

 

 

شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

  

 

 

نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!

  

 

 

و

درخت هم که باشی

من

دارکوبی می شوم

...

که هفتاد و سه بار

در دقیقه

تو را می بوسد......

 

 

 

چقدر سرد است!

وقتی...

می خواهمت و نیستی

...

.

.

.

 

 

و خدایی که در این نزدیکی است...

 

 

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ.........چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
او همه درد مرا می داند

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم، آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است

او خدایست که همواره مرا می خواهد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد
 
او همه درد مرا می داند

  

 

 

خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد/
به عشق ایمان دارم حتی اگر آنرا حس نکنم/
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد.....
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست.....

چقدر دلم برای کسی تنگ نشده...!

 

 

چقدر دلم برای کسی‌ تنگ نشده هست
چقدر بی ‌تاب لحظه ‌های دیدنش نیستم
ای وای که چقدر دلم برای بوسه ی بی‌ امانش از بازوانم تنگ نشده هست!
...چقدر از اندیشیدن به زلف هایش خسته نمی شوم !
ای وای که چقدر دیگر دوستت ندارم...!
خیال مکن که خیال نمی کنم
آری
خیال می ‌کنم که ترکم نمی کنی‌
خیال می ‌کنم که با منی‌،ترانه ای
تو بهترین بهانه ای
خیال می ‌کنم که نمی سوزانی
و چه خیال نابی که خیال می کنی‌ نمی شکنم!!!
آری...
هنوز خیال می کنی‌ که نمی شکنم

دل به دل راه ندارد ...

در اشنایی امروز مینویسم تا در بیگانگی فردا به یادم باشی
 
به تو اندیشیدن را عادتی ساخته ام بهر تنهایی خویش ,دل به دل راه ندارد هرگز ,مردمان میگویند دل به دل راه قشنگی دارد 
 
که درونش همه عشق است و وفا , و ندارد راهی به در بسته خاموش جفا , حال من میگویم , دل به دل راه ندارد هرگز
 
به یقین دل به دل راه اگر داشت تو می دانستی ...که دلم را به قشنگی نگاهت بستم و چقدر محتاج نگاهت هستم
 
باز میدانستی که ترک سبز غرورم از چیست وچرا خانه دل بی تو تهی است .....دل به دل راه اگر داشت تو میدانستی...من
 
هوس خالی از احساس تو را می دانم و پای عهدم تا ابد می مانم ....دل به دل راه ندارد هرگز ...به یقین دل به دل راه اگر
داشت تو می دانستی ...که نباید بروی ...که نباید بروی ..به خدا بی تو دلم می میرد
  

ازتو مهربانتر کیست ای مهربان ...؟

 

 

 

از تو مهربانتر کیست که دردهایم را با او در میان بگذارم و زخمهای دلم را پیش رویش بشمارم ؟ .......  

 
از تو آئینه تر کیست که هزار توی روحم را به من نشان دهد، بی آنکه سرزنشم کند؟.........  


در روزهایی که ابرها بی وقفه بالای سرم راه می روند،
جز تو چه کسی زیر درخت می ایستد و برایم ترانه می خواند؟ ..... 

 
. در شبهایی که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر یک به سویی می گریزند،
جز تو چه کسی شمعی در دلم روشن میکند؟......  


خوب من ..... 
 مرا به خاطر همه نامه هایی که برای تو ننوشتم ، ببخش !......  


مرا به خاطر همه آوازهایی که برای تو نخواندم ، ببخش !....  


مرا به خاطر همه لبخندهایی که زندایی کردم و از تو دریغ داشتم ، ببخش !....  

 
مرا به خاطر آغوشی که از تو دریغ کردم ، ببخش !....  


من میتوانستم در یک بعداز ظهر زیبا شاخه گلی به تو هدیه دهم ،
اما پاییز اجازه نداد....  


من میتوانستم در یک صبح تازه سرم را روی شانه هایت بگذارم و گریه کنم ،
اما غرورم اجازه نداد .... 

 
من میتوانستم عشق و معانی واقعی زندگی را با تمام وجود درکنارت احساس کنم ،
اما ..... بهترینم ... صدایم را ببخش ! لبهایم را ببخش ! اشکهایم را ببخش !.... 

 
از تو مهربانتر کیست که سرگذشت دستهایم را برایش بنویسم و از فاصله ها گله کنم ؟...  


. از تو آئینه تر کیست که قامت بر قامتش بایستم و احوال دلم را بپرسم !.....
از تو مهربانتر کیست ای مهربان ؟؟؟....